پسرمون ماهانپسرمون ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
مامان ملیحهمامان ملیحه، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
باباوحیدباباوحید، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

دلنوشته های مامان ملیحه

آشوبم

دایره المعارف ماهانی در هفده ماهگی

‎ در در (یعنی جوراب کاپشن وکلاهو دربیار) دوغودوغو یعنی فیلم گوشی بزار اننار (انار) لاللی(نارنگی) ما(ماست) ادو(الو) لی(لیموشیرین) شی(شیر) نونون(نون) بابای(بای بای) فقط بابارودرست میگه😁 ‎ عمو(عم)‎ امیرحسین (علی) اینم بگم عاشق امیرحسینه دفت( رفت مامان بابا تغال(پرتغال) جا(جناب خان)    
26 آذر 1397

دومین سفرمشهد باماهانی

سلام. امسال دومین سفر مشهد ما با ماهانی بود.البته به قول بابا وحید سومیش بود که اولیش شما پنج ماهت بود تو شکم مامانی امسال قسمت شد با عروس دوما خاله فهیمه و عمومرتضی بعد عروسی بریم شما خیلی آقا بودی خداییش . بااینکه قبلش تو قم مریض بودی ولی همکاری خیلی خوبی داشتی اسم هتلمون مدینه الرضا بود . خیلی خوش گذشت به شما هم خوش گذشت مخصوصا استخرتوپش ...
15 آذر 1397

عروسی خاله فهیمه

مبارک مبارک عروسیتون مبارک بالاخره عروسی خاله فهیمه هم سررسید کلی استرس کشیدم دو هفته به عروسی مریض شدی خوبم نمیشدی تب شدید سرفه :| بدترازاون من مریض شدم صدام درنمیومد بابا مریض شد همه سرشون شلوغ بود هرچی بود شب عروسی پیش بابابودی و همکاری کردی اما قبلش مارو دق دادی ازاسترس :دی عین شاهزاده ها شده بودی قلقل من . بس که خوش تیپی دلم میخاد بخورمت حسابی اینم از عکس شاه وشاهزاده تو عروسی خاله فهیمه و عمو مرتضی .ایشاله خوشبخت خوشبخت بشن ایشاله دومادی خودت گل پسرم ...
10 آذر 1397

ماهان پاییزی

ابان ماه بود و تولد عمو فرید و زن عمو خدیجه تعطیلی اخر صفر پاشدیم رفتیم خونه مادرجون شماهم حسابی با مادرجون عیاق شده بودی تااینکه مادرجون اینامجبورشدن برن خلخال عمو سعیدم مارو برد برغان یه جای پاییزی عین بهشت رنگارنگ چه عکسای خوشکلی عمو ازت گرفت عاشق عکسات شدم مرسی عمو سعید جون ...
18 آبان 1397

مراسم اربعین درمهد

این اقا ماهان ما تو مهدش یه خانم مربی داره به اسم خانم سلطانی حسابی بهش وابستس از پیشش تکون نمیخوره: تو این عکس که میبینید مراسم اربعین هست تو مهد برگزارشده که ماهان قلقل ما اخمالو رو پاخانومش نشسته بقیه هم دوستاشن که عین ماهان مامانشون مجبوره بره سرکار بزارتشون مهد:| مارو ببخشید فرشته های معصوم ...
7 آبان 1397

ماهانی در رنگین کمان

یکی از فانتزیام این بود تو سرحال بشی بزرگ شی من ببرمت رنگین کمان بازی کنی قبلا خانه بازی برده بودمت اونا چیز خاصی مناسب سن تو نداشتن اما اولین تجربه پارک بازی تو پانزده و نیم ماهگی با باباوحید رفتیم رنگین کمان خیلی  بهت خوش گذشت سوار هرچی میشدی به زور میومدی پایین:)) اینم فیلم قطاربازی ات که کلی هم تو کیف کردی هم ما همیشه عاشقتم و مهمترین ارزوی من خوشحالی توهه فیلم قطاربازی ماهان ...
5 آبان 1397

اولین قاشق دست گرفتن قلقل

میدونید حرکت جدید قند عسل ما چیه ؟ پسرما ازپانزده ماهگی دیگه بلده خودش قاشق دست بگیره غذا بخوره . به ماست هم میگه ما به ای هم میگه اب به یه روز که مریض شدی بودی باباپیشت مونده بود باهم پدرپسری نشسته بودین ما میخوردین:)) فیلم ماخوردن ماهانی ...
30 مهر 1397

پانزده ماهگی

پانزده ماهگی - دل خزان شده مامان وای خدا چقد بگم مریضی خراست. چه روزایی کشیدم ازاول محرم که میشد تقریبا بیست شهریور اواسط چهارده ماهگی تا پانزده ماهگی خیلی روزای سختی بود اول خروسک گرفتی تاجایی که مجبورشدیم ببریمت بیمارستان بعدم هنوز خوب نشده دچاراسهال شدید شدی چه بی خوابی ها که برات نکشیدیم چه غصه ها که نخوردیم چه اشک ها که نریختیم! دلم خزان شده بود پسرم افسرده و خسته و درمونده یک پام سرکاربود و نمیشد انصراف داد یک پام مطب دکتر بابا هم همه زورشو میزد همراهی کنه ماخیلی دست تنها بودیم و هستیم. مادرجون اینا که کرج بودن دور بودن مامان جون هم خیلی کمرش درد میکنه ازطرفی عروسی خاله درپیشه گرفتار کارای اونم هست ...
21 مهر 1397

27شهریور چهارمین سالگرد عروسیمون با ماهان چهارده ماهه

بله 27 شهریور امسال چهارمین سالگرد عروسی من و باباوحید بود مصادف شد باشب تاسوعا اما من پیش دستی کردم یه هدیه بردم غافلگیرانه محل کاربابا این اقابابا رودست خورد حسابی کلایادش رفته بود البته گفت بعد تاسوعاعاشورا جبران میکنه هنوز نکرده به روش نیاوردم :دی تو هم به روش نیار:دی من هردوتون رو دوست دارم عاشقانه ولی گاهی وقتا فشار روم زیاده دست تنهام اذیتای بچگی تو هم بیش از بچه های دیگس بخاطر وابستگی شدیدت به من منو بخاطر روزای بدم ببخشید هردوتون بعدا نوشت: باتشکرازاین پست که بابا خوندو یادش افتاد و هدیه ظرفای خوشکل خرید:)) ...
3 مهر 1397