پسرمون ماهانپسرمون ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مامان ملیحهمامان ملیحه، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
باباوحیدباباوحید، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

دلنوشته های مامان ملیحه

آشوبم

تو شب یلدای منی:) ماهانی دوست داشتنی :_*

توشب یلدای منی فسقلی دوست داشتنی               امسال اولین یلدای ما باحضورتو بود.درپنج ماه ونیم. زحمت سفره رو هم خاله فهیمه ومامان جون کشیده بودن تو فسقلی هم بااین لباست خوردنی شده بودی یلدای 96.اولین یلدای ماهانی     ...
1 دی 1396

تولد پسرعمورهام❤️❤️❤️❤️

به به تولده تولد ️تولد پسرعمورهام بلهههه.پسرعمو رهام 25اذر 95بدنیا اومد یه فرشته اسمونی براعمو سعید وزن عمو خدیجه. مامان باباش براش تولد گرفتن تولد یکسالگی که شماهم پنج ماه و ده روزگیت بود باتیپ ابی سفید رفتیم تفلد رهام   خیلی خوش گذشت عزیزدلم شمادوتا فسقلی ست شده بودین حسابی ️ تولد پسرعمو رهام جون ...
23 آذر 1396

پنج ماهگی

پسر تپلی عزیزم امروز دقیقا پنج ماهه شدی و چقد زمان باتو زود میگذره... به شدت این روزا به تو وابسته شدم ازچهارماهگی تاپنج ماهگی پرازهیجان و اضطراب بود .. اوایل چهارماهگی به شدت بدخلق شده بودی اواخرآن بدخواب شده بودی اواسط آن غلت زدن یادگرفتی خیلی یهووووییی دلم میخاد بیام لحظه به لحظه بنویسم برات ولی فرصت نمیزاری برام این روزا استرسم زیاده خداکنه مدیرم با نه ماه مرخصی موافقت کنه تا بیشترازاین روزا لذت ببرم اخه تو خیلی کوچولوییی راستی از اواسط جهارماهگی غذاکمکی شروع کردم برات ولی خیلی اولاش بدمیخوردی الان راه افتادی مخصوصا وقتی بابا غذابده ️ ️ ازهمین تریبون ازبابای خیلی مهربونت تشکرمیکنم وعاشقانه دوسش دارم همیشه هوامو داشته همیشه به جا...
13 آذر 1396

واکسن چهارماهگی

پسرکم هرسری که موعد واکسن میشه تن من ازاسترس میلرزه. نوبت واکسن چهارماهگی رسیده و من به شدت نگرانم. سری قبل واکسن دوماهگی رو با مامان جون رفتیم این سری میخام با بابا وحیدببرمت. الهی بمیرم اولین نفرشنبه صبح 13ابان رفتیم مرکز بهداشت و این سوزن لعنتی به پات فرورفت چقد گریه کردی عزیزدلم ولی بعد زود اروم. شدی بردیمت شنوایی سنجی بعدش بابارو گذاشتیم سرکار دوتایی برگشتیم همه چی خوب بود یهو ساعت یازده باجیغ بلند شدی یه عالمه گریه کردی مامانی هم تنها بود حسابی هول کرده بود زد خودشم زیرگریه اونجابود که دلم حسابی گرفت اما خداروشکر بعدکلی تلاش اروم شدی و خیال مامانی هم راحت شد   ...
13 آبان 1396

اولین سفر تفریحی سه نفره

بالاخره اولین مسافرت سه نفره تفریحی رو رفتیم .یعنی قبلا کرج رفته بودیما ولی مسافرت واقعی وتفریحی این اولیش بود. ازطرف کار مامان ملیحه به ما سفرشمال هدیه دادن و درتاریخ چهارم تاهشت آبان سه تایی راهی چمخاله هتل ستاره دریا شدیم . سفر جدید و پرماجرایی بود .ولی ماهان کوچولو عصرا بیقرارمیشد میزد زیرگریه تاجایی که ما شب ازخستگی میخابیدیم شام نمیخوردیم ولی لحظه های شیرینم زیاد داشت مثل دیدن مرغابی های هتل و متعجب شدن ماهانی مثل بستنی خوردن درشرایط سخت و یه عالمه ماجرای دیگه....                               ...
4 آبان 1396

بسی خسته است مامان ملیحه

M: سلام پسر عزیزم. این روزا کمی خستم. منو ببخش اگه کم طاقت شدم. تا سه ماهگی پسر آرومی بودی هرچندهمیشه صبح زودبلندمیشدی اما ازسه ماهگی تاچهارماهگی خیلی بی قراربودی بعضی روزا به شدت خسته میشدم و اعصاب مامان خط خطی میشد اما این دلیل نمیشد که دوستت نداشته باشم این روزا همش بهت میگم کچل من تپل من باباهم میگه کچل خودتی   ...
1 آبان 1396

مراسم شیرخوارگان در حرم

سلام عزیزکم. نیت کرده بودم که برای مراسم شیرخوارگان حرم لباس علی اصغر تنت کنم. 31شهریور مصادف شد باهمچین روزی که اتفاقاعمو هم از مکه اومده بود .باکمک خاله سمیه جون امادت کردیم بردیمت حرم. خیلی نازشده بودی عزیزم تازه اخرش باهامون مصاحبه کردن. فک کنم معروف شدیم خدا همه کوچولوهارو حفظ کنه ایشاله   ...
31 شهريور 1396

اولین سالگرد عروسی مون با حضور تو

امسال اولین سالگرد عروسیمون رو با حضورتو جشن گرفتیم و برای اولین بار سه تایی رفتیم رستوران باباوحید هم تو تولد علیرضا کوچولو شب قبل سالگرد حسابی غافلگیرم کرد دوستتون دارم عزیزانم   ...
27 شهريور 1396

عکسهای دوماهگی اتلیه

سلام ماهی کوچولوی من. بالاخره عکسهای اتلیه دوماهگی شما اماده شدن ️ ️ ️                                                                                                       ...
13 شهريور 1396