پسرمون ماهانپسرمون ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
مامان ملیحهمامان ملیحه، تا این لحظه: 36 سال و 28 روز سن داره
باباوحیدباباوحید، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

دلنوشته های مامان ملیحه

آشوبم

واکسن چهارماهگی

پسرکم هرسری که موعد واکسن میشه تن من ازاسترس میلرزه. نوبت واکسن چهارماهگی رسیده و من به شدت نگرانم. سری قبل واکسن دوماهگی رو با مامان جون رفتیم این سری میخام با بابا وحیدببرمت. الهی بمیرم اولین نفرشنبه صبح 13ابان رفتیم مرکز بهداشت و این سوزن لعنتی به پات فرورفت چقد گریه کردی عزیزدلم ولی بعد زود اروم. شدی بردیمت شنوایی سنجی بعدش بابارو گذاشتیم سرکار دوتایی برگشتیم همه چی خوب بود یهو ساعت یازده باجیغ بلند شدی یه عالمه گریه کردی مامانی هم تنها بود حسابی هول کرده بود زد خودشم زیرگریه اونجابود که دلم حسابی گرفت اما خداروشکر بعدکلی تلاش اروم شدی و خیال مامانی هم راحت شد   ...
13 آبان 1396

اولین سفر تفریحی سه نفره

بالاخره اولین مسافرت سه نفره تفریحی رو رفتیم .یعنی قبلا کرج رفته بودیما ولی مسافرت واقعی وتفریحی این اولیش بود. ازطرف کار مامان ملیحه به ما سفرشمال هدیه دادن و درتاریخ چهارم تاهشت آبان سه تایی راهی چمخاله هتل ستاره دریا شدیم . سفر جدید و پرماجرایی بود .ولی ماهان کوچولو عصرا بیقرارمیشد میزد زیرگریه تاجایی که ما شب ازخستگی میخابیدیم شام نمیخوردیم ولی لحظه های شیرینم زیاد داشت مثل دیدن مرغابی های هتل و متعجب شدن ماهانی مثل بستنی خوردن درشرایط سخت و یه عالمه ماجرای دیگه....                               ...
4 آبان 1396

بسی خسته است مامان ملیحه

M: سلام پسر عزیزم. این روزا کمی خستم. منو ببخش اگه کم طاقت شدم. تا سه ماهگی پسر آرومی بودی هرچندهمیشه صبح زودبلندمیشدی اما ازسه ماهگی تاچهارماهگی خیلی بی قراربودی بعضی روزا به شدت خسته میشدم و اعصاب مامان خط خطی میشد اما این دلیل نمیشد که دوستت نداشته باشم این روزا همش بهت میگم کچل من تپل من باباهم میگه کچل خودتی   ...
1 آبان 1396

مراسم شیرخوارگان در حرم

سلام عزیزکم. نیت کرده بودم که برای مراسم شیرخوارگان حرم لباس علی اصغر تنت کنم. 31شهریور مصادف شد باهمچین روزی که اتفاقاعمو هم از مکه اومده بود .باکمک خاله سمیه جون امادت کردیم بردیمت حرم. خیلی نازشده بودی عزیزم تازه اخرش باهامون مصاحبه کردن. فک کنم معروف شدیم خدا همه کوچولوهارو حفظ کنه ایشاله   ...
31 شهريور 1396

اولین سالگرد عروسی مون با حضور تو

امسال اولین سالگرد عروسیمون رو با حضورتو جشن گرفتیم و برای اولین بار سه تایی رفتیم رستوران باباوحید هم تو تولد علیرضا کوچولو شب قبل سالگرد حسابی غافلگیرم کرد دوستتون دارم عزیزانم   ...
27 شهريور 1396

عکسهای دوماهگی اتلیه

سلام ماهی کوچولوی من. بالاخره عکسهای اتلیه دوماهگی شما اماده شدن ️ ️ ️                                                                                                       ...
13 شهريور 1396

واکسن دوماهگی

سلام پسرم .این روزا چنان منو به خودت مشغول کردی که اصن فرصت نمیکنم بیام برات بنویسم همیشه از اولین واکسن بعد واکسنهای بیمارستان میترسیدم . اولین واکسن دوماهگی بود که با مامان جون بردیمت پایگاه خرم که خوشبختانه زیاد اذیت نشدی توپسرشجاع منی شبشم جایزه برات کیک دوماهگی درست کردم راستی وزن تو موقع دوماهگی 6.150 گرم بود. خانمه گفت اضافه وزن داره تپلی شده کوچولوت:دی راستی من همیشه دوست داشتم تو نوزادی ببرمت اتلیه ولی فرصت نشد و هی امروزفرداشد تااینکه بالاخره روز قبل دوماهگی بردیمت اتلیه ماهور ولی برعکس همیشه که ارومی تو اتلیه خیلی سر وصدا راه انداختی وروجک ...
13 شهريور 1396

عملیات ختنه😁

یکی از سخت ترین پروژه های پسردار بودن ختنه کردنه. ما این عملیات رو در چهل روزگی پسرمون تو درمانگاه قرآن و عترت انجام دادیم که پسرم مثل همیشه یه شیرمرد بود و اصن اذیت نکردمارو بعضی وقتا انقد اروم و بی اذیته پسرم دلم میخاد گاز گازیش کنم ما ختنه پسرمون رو به روش سنتی انجام دادیم و بعد چندروز باندش افتاد و راحت شد. خیلیا روش حلقه ای رو توصیه میکنن ولی بنظرمن تو این روش بچه کمتر اذیت میشه ️ ...
1 شهريور 1396