اولین هدیه برای رهام کوچولو
این روزا که باباوحید هم عمو شده بود هم درآستانه مسئولیت پدری قرارگرفته بود! روزای خاصی بودند . ما ازروزی که رهام بدنیا آومده یعنی 25 آذر تا همین الان که این مطلبو مینویسم یعنی 20 بهمن 95 دیگه نتونستیم رهام کوچولو رو ببینیم ازنزدیک فقط عکساشو میدیدیم دلمون آب میشد ذوق میکردیم دلتنگ میشدیم
همون روزی که بدنیا اومد ما یه هدیه برای بدنیا اومدنش به مامان باباش دادیم ولی چون نقدی بود بهم کیف نداد اصلا دلم میخاست مخصوص خود خودش یه چیزی سفارش بدم یادگاری بمونه
تا اینکه به ذهنم رسید ازاین حلقه های اسم که نمدی هستن به دوستم راضیه عزیزم سفارش بدم
البته نیتم هست اسم و جنسیت تو که معلوم شد برای تو هم سفارش بدم گفتم بگم حسودی نکنی یه وقت
خلاصه این حلقه رو سفارش دادم و راضیه هم برام هفته اول بهمن آماده کرد منتظرم عمو سعید اینا بیان خونمون بدم به نی نی شون
اخه هنوز نیومدن خونه جدیدمون رو ببینن . ایشاله هروقت اومدن این حلقه رو میدم که به اتاق رهام کوچولوشون نصب کنن
خودم خیلی دوسش دارم امیدوارم اوناهم خوششون بیاد
البته ازاونجا که من مامان خیلی هولی هستم (پیرو همین نکته همیشه دعا میکنم به بابات بری که آرومه :دی)
عکسشو برای عمواینا فرستادم پیش پیش اوناهم کلی ذوق و تشکرکردن