پسرمون ماهانپسرمون ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
مامان ملیحهمامان ملیحه، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
باباوحیدباباوحید، تا این لحظه: 36 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دلنوشته های مامان ملیحه

آشوبم

اولین سفر مشهد سه تایی

سلام عزیزدلم. اوایل بهمن با مامان جون و بابا رفتیم پیگیری بیمه مامانی . با شمای فسقلی که تامین اجتماعی رو گذاشته بودی رو سرت با جیغ جیغات :)) بعدش بردمت وزارتخونه همه عاشقت شده بودن . همونجا امام رضا طلبید به ماسهمیه مشهد دادن برا 22  بهمن ماهم تصمیم گرفتیم باپدرجون مادرجون باقطاربریم این اولین سفر تو به مشهد بود. پدرجون به شما میگفت مٌشٌ ماهان:دی سرسری کردنات سفرخوبی بود . شماهم خداروشکر پسرخوبی بودی . مامان بهت نمره بیست داد تو این سفر عزیز دلم تو سفرخوش خواب بودی حسابی بعضی وقتام پرانرژی میشدی روتخت کلی غلت میزدی:)) دوستت دارم عزیزم به امام رضا سپردمت حسابی مواظبت باشه:-* ...
22 بهمن 1396

غذاخوردن ماهانی

وای وای وای از دست تو. حسابی تو پنج ماهگی فوضولیت گل میکرد. دوستم نداشتی بخابی. منم غذا دادنو شروع کرده بودم برات.فرنی دوست نداشتی ولی سوپ دوست داشتی ولی اولویت اول واخرت شیر مامانی بود وبس خیلی باید نازتو میکشیدم تا باغذادوست بشی ولی من عاشق غذاخوردنت بودم.ازاونطرف همزمان مشکل یبوست داشتی. خیلی اذیت بودی. ماغصتو میخوردیم این فیلم غذا خوردنته دراوایل شش ماهگی.ازدست بابایی بهترازمن غذامیخوردی شیطون بابا میگه ماهان به من رفته سوپ دوست داره غذاخوردن ماهانی ...
1 بهمن 1396

واکسن شش ماهگی

13 دی نوبت واکسن شش ماهگی و استرسی جدید برای ما بود . مامان که اول دی با مدیرش صحبت کرده بود مرخصیشو سه ماه تمدید کرده بود خیالش راحت بود که پیشته ایندفعه تنهایی بردمت . مامان جون که سلفچگان بود بابا هم سرکار بود. دوتایی با اسنپ رفتیم. الهی بمیرم خوابتم میومد کلی گریه کردی . توراه برگشت خوابت برد اما دم ظهر یهو خیلی گریه کردی فک کنم پات درد میکرد مامان خیلی ترسیده بود نمیتونست ساکتت کنه خودشم گریش افتاده بود. دیگه زنگ زدم بابایی اومد پیشمون آروم شدیم:) خداروشکراین واکسن لعنتی هم به خیرگذشت و تب نکردی   ...
13 دی 1396

تو شب یلدای منی:) ماهانی دوست داشتنی :_*

توشب یلدای منی فسقلی دوست داشتنی               امسال اولین یلدای ما باحضورتو بود.درپنج ماه ونیم. زحمت سفره رو هم خاله فهیمه ومامان جون کشیده بودن تو فسقلی هم بااین لباست خوردنی شده بودی یلدای 96.اولین یلدای ماهانی     ...
1 دی 1396

تولد پسرعمورهام❤️❤️❤️❤️

به به تولده تولد ️تولد پسرعمورهام بلهههه.پسرعمو رهام 25اذر 95بدنیا اومد یه فرشته اسمونی براعمو سعید وزن عمو خدیجه. مامان باباش براش تولد گرفتن تولد یکسالگی که شماهم پنج ماه و ده روزگیت بود باتیپ ابی سفید رفتیم تفلد رهام   خیلی خوش گذشت عزیزدلم شمادوتا فسقلی ست شده بودین حسابی ️ تولد پسرعمو رهام جون ...
23 آذر 1396

پنج ماهگی

پسر تپلی عزیزم امروز دقیقا پنج ماهه شدی و چقد زمان باتو زود میگذره... به شدت این روزا به تو وابسته شدم ازچهارماهگی تاپنج ماهگی پرازهیجان و اضطراب بود .. اوایل چهارماهگی به شدت بدخلق شده بودی اواخرآن بدخواب شده بودی اواسط آن غلت زدن یادگرفتی خیلی یهووووییی دلم میخاد بیام لحظه به لحظه بنویسم برات ولی فرصت نمیزاری برام این روزا استرسم زیاده خداکنه مدیرم با نه ماه مرخصی موافقت کنه تا بیشترازاین روزا لذت ببرم اخه تو خیلی کوچولوییی راستی از اواسط جهارماهگی غذاکمکی شروع کردم برات ولی خیلی اولاش بدمیخوردی الان راه افتادی مخصوصا وقتی بابا غذابده ️ ️ ازهمین تریبون ازبابای خیلی مهربونت تشکرمیکنم وعاشقانه دوسش دارم همیشه هوامو داشته همیشه به جا...
13 آذر 1396