بدنیا اومدن پسرعمو رهام
سلام عزیزم میخام ازروزی که به ما خبردادن یه فرشته کوچولو به خانواده قنبری اضافه میشه برات بنویسم
25 آذربود 5 شنبه صبح بابایی زنگ زد گفت بععععععععععله خبراییه و نی نی عمو سعید اینا امروز بدنیا میاد ایشاله
منم حسابی ذوق زده و هول بودم به عمو سعید زنگ زدم حال زن عمو رو پرسیدم گفت کیسه آبش پاره شده بستری شده که ایشاله نی نی اش سالم و صحیح بدنیا بیاد
بابایی ظهرکه برگشت سریع راه افتادیم تو راه دلم شور میزد نزدیکای ساعت 5 حس کردم دیگه نی نی عمو سعید بدنیا اومده وقتی زنگ زدم به عمو سعید گفت بله همین الان بدنیا اومده و ماکلی ذوق و خوشحالی کردیم
شب رسیدیم بیمارستان صارم و همه رو دیدیم تبریک گفتیم مخصوصا به عمو سعید و زن عمو که اولین تجربه پدر مادرشدن رو حس میکردن
شب خوب و شیرینی بود اخه خانواده بابایی برای اولین بارنوه دار میشدن
ایشون آقا رهام دوست داشتنی هستن یک گل پسر خوشکل و بامحبت
اون موقع که این نی نی کوچولو بدنیا اومدن تازه اوایل بارداری مامانی بود که البته چون خیلی اولاش بود ماهنوز نگفته بودیم به کسی تابریم سونوگرافی خیالمون راحت شه بعد اعلام کنیم